جمعه رفتیم پیست اسکیت روی یخ. به تجربهاش میارزید ولی فکر کنم بار اول و آخرم باشد. از اول تا آخر کنار دیوار بودم و با این وجود سه بار افتادم، و چندین بار هم تا دم افتادن رفتم. کبودیهای روی بازوهایم دارند به زردی میزنند. یعنی دیگر کم کم محو میشوند! هشت نفر بودیم و فقط نحلا و جوزپه بلد بودند، و به تقاطعها که میرسیدیم مثل تاکسی، مایی که ردیفی کنار دیوار بودیم را به آن طرف منتفل میکردند :))) ولی خیلی خندیدیم :)))
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازدید : 394
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 18:58